سجادسجاد، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

داستان یک آغاز

ویزیت هفته 34

چهارشنبه 25 دی 1392 سلام عزیز دلم امروز غروب ساعت 7:30 رسیدیم مطب. وای که چقدر شلوغ بود. بعد از حدود 40 دقیقه انتظار منو صدا زدن. رفتم داخل. فشارم نزدیک 11 بود وزنم حدود 67 کیلو. آماده سونو شدم. خانوم دکتر گفت که جفت در حال پیر شدنه. از من پرسید حرکات بچه چطوره من گفتم که خیلی خوبه البته از نظر من. گفت که میخواد سونوی رشد انجام بده و بابا حمیدم میتونه بیاد داخل. صداش زدن. خانوم دکتر با دقت همه قسمتای بدنتو بررسی کرد.  وزن شما حدودا 2900 گرم بود.   ماشاءا... نسبت به سن حاملگی شما 2 هفته رشدت بیشتره. خدا را شکر جای نگرانی نبود.  بابا حمید خوشحال شد. میگفت پسرم مثل منه. وقت ملاقات بعدی 9 بهمن تعیین شد. ...
26 دی 1392

هفته 21 بارداری

جمعه 26 مهر 1392 سلام بر ورزشکار خودم چند روزی میشه که تکونای واضح شما را حس میکنم. مخصوصا موقعی که وضعیت نشستن یا خوابیدنم مناسب نباشه. روزی چندین مرتبه مشت و لگد میزنی. بیشتر سمت چپ بدنم بالا پایین شدنت را حس میکنم حتی بعضی وقتا که به بدنم نگاه میکنم و تمرکز میگیرم اندازه یه تیله یهو بالا پایین میشه. برای من خیلی جالبه. چون نشوندهنده سلامتی شماست. بابا حمید هم چند بار این صحنه ها را دیده. کلی هم ذوق کرده. هر بار میگه: "قدرت خداست." خدا جونم بابت دادن این نعمت شکرگذارتیم. خودت حافظش باش.   ...
26 دی 1392

مراسم عزاداری امام حسین(ع)

یک شنبه 24 آذر تا پنجشنبه 28 آذر سلام پسرم طبق سالهای گذشته 5 روز مراسم عزاداری امام حسین (ع) برگزار شد. خیلی مراسم خوبی بود. به مدت 5 روز خانوما از ساعت 10 تا 12 میومدن خونه مامان فرزانه و بعد از خوندن دعا و قرآن برنامه روضه شروع میشد. البته امسال برای من این مراسم حال و هوای دیگه ای داشت چون شما هم همراه من بودی و تو چایی دادن و پذیرایی از مهمونا کمکم میکردی. از صاحب این مجلس خواستم که شما به سلامتی به دنیا بیای تا سال آینده خودت تو این برنامه حضور داشته باشی. ان شاءا... ...
26 دی 1392

ویزیت هفته 32

چهارشنبه 11 دی 1392 سلام به آقا سجاد آره عزیزم این اسمیه که بابا حمید برای شما انتخاب کرده و من هم موافقم. دوست داشتیم اولین حقی که شما به گردن ما دارید (منظورم گذاشتن نام نیک بر فرزنده ) به درستی انجام بدیم. امیدوارم صاحب این نام در تمام مراحل زندگی هوای شما را داشته باشه. امروز وقت دکتر داشتم. سر ساعت 8 رسیدیم مطب. هوا خیلی سرد بود . برف قشنگی هم در حال باریدن بود و من حس خوبی داشتم. خیلی زود منشی منو صدا زد. فشارم 12.5 بود. وزنم 65. خدا را شکر همه چی نرمال بود. قلب قشنگت هم خوب میزد. خانم دکتر از موقعیتت هم راضی بود فقط به من گفت مواظب خودم باشم.  شما هم مواظب خودت باش. فعلا خداحافظ   ...
26 دی 1392

جشن تولد زهرا جان دختر دایی حسین

جمعه 8 شهریور 1392 امروز عصر به جشن تولد یک سالگی زهرا جونم  دختر دایی حسین و زن دایی لیلا که از چند روز قبل دعوت شده بودیم رفتیم.    زهرا جان سال قبل 7شهریور به دنیا اومد. امسال با یک روز تاخیر جشن تولدش برگزار شد  همراه بابا حمید به خونه دایی حسین رفتیم. زهرا کوچولو میدونست که تولدشه خیلی ذوق زده بود. کیک میوه شام صرف شد. کادوهاش هم تقدیمش شد. همشون قشنگ بودن.ما برای زهرا جان یه دست بلوز شلوار برده بودیم که خیلی خوشش اومده بود. ان شاءا... جشن تولد صد سالگیش ...
25 دی 1392

ویزیت هفته 30

چهارشنبه 27 آذر 1392 سلام زبل مامان چند روز دیگه ماه هفتم هم تموم میشه و من و شما وارد خوان هشتم میشیم. ممنون که این مدت با همه چی کنار اومدی و مامان را اذیت نکردی. به دنیا که اومدی جبران میکنم. امروز ساعت 8 شب وقت ویزیت داشتم. ساعت 8:10 همراه بابا حمید رسیدیم مطب. بعد از 20 دقیقه منتظر شدن منو صدا زدن رفتم داخل مطب. فشار و وزن کنترل شد که نرمال بود. آماده سونو شدم. سریع ظاهر شدی. خانوم دکتر گفت: این از قلبش. من خیلی خوشحال شدم. گفت که سرت پایینه. در کل از همه چی راضی بود. گفت اندازه مایع دور بچه هم خوبه. خدا را شکر. برای 2 هفته آینده 11 دی نوبت بعدی مشخص شد. ...
1 دی 1392
1